|
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 19:59 :: نويسنده : الهه
خودم قبول دارم کهنه شده ام ... آنقدر کهنه که می شود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت ...بنویس و برو ...
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : الهه
بغض هایم را برای خودم نگه میدارم... گاهی *سبک* نشوم* سنگین* ترم...
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : الهه
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند وتماشای تو زیباست اگر بگذارند سند عقل مشایی است همه میدانند عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند وقتی اظهار نظر کرد دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند روستا زاده ام وسبز تر از برگ درخت سینه ام وسعت دریاست اگر بگذارند دل درنایی من این همه بیهوده مگرد خانه دوست همین جاست اگر بگذارند غضب آلوده نگاهم نکنید ای مردم! دل من مال شماهاست اگر بگذارند...
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : الهه
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است... کافیست *دلت* *گیر* باشد....
|